جدول جو
جدول جو

معنی زام بورده - جستجوی لغت در جدول جو

زام بورده
گاوی که پس از زاییدن مفقود شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زخم خورده
تصویر زخم خورده
زخمی، مجروح، آنکه زخم و جراحت به بدنش وارد شده
فرهنگ فارسی عمید
(بَ دَ / دِ)
مجروح و آنکه جراحت بر وی وارد آمده و زده شده باشد. و بدین معنی است زخم چین. (از ناظم الاطباء). کتک خورده. مضروب. مصدوم. ضربت دیده. صدمه دیده. جراحت برداشته. تیر خورده:
بگرفتندمرو را در حال
کرد ازو میر زخم خورده سوال.
سنائی (حدیقه).
بسکه در خاک تندرستان را
دفن کردیم و زخم خورده نمرد.
سعدی (گلستان).
غم نیست زخم خوردۀ راه خدایرا
دردی چه خوش بود که حبیبش کند دوا.
سعدی.
ناگهان ناله ای شنید از دور
کآمد از زخم خوردۀ رنجور.
نظامی.
غلطید چو آب خسته کرده
پیچید چو مار زخم خورده.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از زخم خورده
تصویر زخم خورده
آنکه جراحت بر وی وارد آمده مجروح
فرهنگ لغت هوشیار
مشهورمعروف، مذکورذکرشده. توضیح درافغانستان} نامبرده {بمعنی فوق مستعمل است وفرهنگستان ایران هم بهمین معنی آنراانتخاب کرده است، مسمی موسوم نام دار: (متکلمان گفتند نام دیگرست و نامبرده دیگر... {یا نامبردگان، جمع نامبرده. کسانی که سابقانامشان برده شده. یانامبرده ها، جمع نامبرده. نامبردگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نام برده
تصویر نام برده
((بُ دِ))
ذکر شده، مذکور
فرهنگ فارسی معین
زاییدن دامی که گالش از آن بی اطلاع است
فرهنگ گویش مازندرانی